سایت در حال بروز رسانی

به زودی می آییم

سایت در حال بروز رسانی

به زودی می آییم

سایت در حال بروز رسانی

سایت مخصوص مهندسین
http://m-omran.blog.ir


پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.


دختر لبخندی زد و گفت ممنونم


تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد...


حال دختر خوب نبود...


نیاز فوری به قلب داشت...


از پسر خبری نبود...


دختر با خودش میگفت : 


میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی...


ولی این بود اون حرفات..


حتی برای دیدنم هم نیومدی…


شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. 


آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…


چشمانش را باز کرد..


دکتر بالای سرش بود.


به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟


دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.


شما باید استراحت کنید..


درضمن این نامه برای شماست..!!


دختر نامه رو برداشت.


اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. 


بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:


سلام عزیزم.


الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.


از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم


میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم...


پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..


امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.


(عاشقتم تا بینهایت)


دختر نمیتوانست باور کند..


اون این کارو کرده بود...


اون قلبشو به دختر داده بود..


آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد...


و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…!

نظرات  (۱)

ما به دنیا آمده ایم که با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. آیت الله بهجت
پاسخ:
لایک

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی